پسر راستگوی من...
دوسه روز پیش با شوشو و پسران رفتیم شهروند خرید کادو روز مادر!!!!!!!
خلاصه هی گشتیم وگشتیم به خردکن ختم شد دوتا برا دوتا مامان عزیز...
اومدیم خونه من گفتم حالا که آلو تو دهن محمد جواد خیس نمی خوره بام توجیحش کنم تو این یه هفته قضیه رو لو نده...
خلاصه ما توجیحش کردیم ...
تادیروز تو صحبتهامون با مادر شوهرم برگشتم گفتم خدا رو شکر محمد جواد اصلا دروغ نمیگه ؟؟اونم نه برداشت نه گذاشت گفت البته که دروغ میگه!!
اولش که از قضیه خبر نداشتم بهم برخورد چرا اینطوری میگه !!!! بهش گفتم چطور چی گفته:گفتش به من خردکن تورو نشون داده گفته یکی برا تو از اینا عیدی خریدیم یکی برا مامان جون مرضیه اول حرفشو باور کردم ولی وقتی گفت:به مامانم نگو فهمیدم دروغ میگه(قضاوت زود هنگام)
منم موندم یه لبخند زدم ولی خیلی دوس داشتم بگم دروغ نمیگه پسر من همیشه راستشو میگه ولی برا لو نرفتن قضیه خاموش موندم...