سنجش وابستگی...
امشب شب نشینی دایی مهدی و زندایی شبنم و پرهام به همراه مامان جون مرضیه و دایی مجتبی اومدند خونمون بعد از پذیرایی و خوش و بش وقتی میخواستند برگردند . طبق معمول پرهام به محمد جواد برگشتو گفت:محمد جواد میای خونمون اونم با کمال میل قبول کرد انگار از خدا خواسته بود منم باهاش اتمام حجت کردم بهش گفتم آخر شب بهونه بگیری کسی نیست برگردونت گفت باشه!!! حاضرش کردم بدونه اینکه ببوسمش رفت ...این دومین باره که بدون محمد جواد میخوابم اون سری دوران دانشجویی با دوستان رفته بودیم کاشان...
تو نگفتی مامانی وبابایی دلشون برات قد دایناسور(به نقل وقول خودت)تنگ بشه...ولی فرصت خوبی بود برا سنجش وابستگیها نتیجه اش فردا مشخص میشه..دوستت دارم پسر جونم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی