پس من کجا ام؟؟؟
دیشب حالم خوب نبود رو تختم دراز کشیده بودم که محمد جوتد هم اومد پیشم دراز کشید اول یه ذره بازو هامو نیشگون گرفت (عادت همیشگی که همزمان دندوناش هم روی هم فشارمیده ) ...بعد ازم پرسید تابلو عکس کیه؟ بدونه این که نگاه کنم گفتم بابایی بعد با تعجب گفتی بابایی نیست که!!! منم چشامو باز کردم دیدم تابلو فرش زنه رو میگی خندم گرفت بعد روبروی تخت هم عکس عروسیمون آویزونه با اشاره گفت اون عکس بابایی تو رو بغل کرده ، اون چیه گذاشتی رو سرت؟؟؟ منم گفتم..تاج ....بعد از یه پوزخند برگشت و گفت:مگه تو خروسی که تاج داری؟؟!! کوچولوتر که بود همیشه تو اون عکس دنبال خودش میگشت ...پس من کجا ام؟؟
مامان نوشت: مامان جون مرضیه با خاله جون راضیه رفتند شمال!!
مامان جون طاهره باباجون داود هم با عمو ابوالفضل اینا رفتند مشهد!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی