محمد جوادمحمد جواد، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

نی نی توپولی

اربعین حسینی

کم کم داره ماه صفر هم تمام میشه امروز تولدت بود امسال  هم مثل سالهای قبل بعدا جشن تولد میگیریم  امسال شاید تو مدرسه جشن بگیرم شاید هم خونه اگه دادشی بذاره من به کارهام برسم بی حرف پیش...انشاله حالا که پست اربعینی شد یه عکس   ...
1 دی 1392

خاطرات مدرسه

امروز بعد از اینکه از مدرسه اومدی گفتی! مامان خیلی وقت بود تو کلاس خمیر بازی نکرده بودیم امروز خانم جمشیدی خمیر داد با خمیر مار درست کردیم مار بچه ها میخواست بیاد مار من و بردیا رو بخوره اون وقت مار ما زد مار اونا رو خورد انگار از این بازی خیلی خوشت اومده بود دلیل دوستی تو بردیا رو وقتی ازت پرسیدم ؟؟؟گفتی آخه کیفش بن تن داره !خیلی خوشگله  راستی باید یه پست هم از وسایل مدرسه ات به یادگار بذارم  موفق باشی پسرم... ...
1 دی 1392

باغ بالا (ده ونک)...

  پاییز سال بعد... دنیای ما اندازه ی هم نیست من  عاشق  بارون و گیتارم من روزها تا ظهر میخوابم من هرشبو تا صبح بیدارم دنیای ما اندازه ی هم نیست من خیلی وقتا ساکتم ، سردم وقتی که میرم تو خودم شاید پاییز سال بعد برگردم دنیای ما اندازه ی هم نیست میبوسمت اما نمیمونم تو دائم از آینده میپرسی من حال فردامم نمیدونم تو فکر یه آغوش محکم باش آغوش این دیوونه محکم نیست صدبار گفتم باز یادت رفت دنیای ما اندازه ی هم نیست دنیای ما اندازه ی هم نیست ...
1 دی 1392

شب یلدا...

  شب یلدا اینکه بارون گرفته اینکه اون توی راهه اینکه فهمیده دوری بدترین اشتباهه مثل شومینه روشن مثل آیینه روراست بعد یک سال دوری اینک آخر خودش خواست خودش خواست یعنی پاییز امشب بارشو جمع کردو میشه با  عشق  سر کرد این زمستونه سردو یعنی آغوش سردم پر شه از عطر موهاش یعنی یلدای امسال با منه آرزوهات آرزوهات مبارک شب یلدات مبارک ...
1 دی 1392

تولدهفت سالگیت مبارک

تولدت مبارک مامانی دیگه برا خودت مردی شدی دیگه وارد هفت سال دوم زندگیت شدی  هفت سال سازندگی  و تربیت انشاله که موفق موئد باشی گلم در تمامی مراحل زندگی فقط متونم بگم با تمامی سلولهام که سرشار از مهر مادرانه است دوستت دارم یعنی یه روز میشه که موفقیتها و پیروزیها تو ببینم حتما میشه با خواست واراده پروردگار انشاله  انگار همین دیروز  بود که صدای اولین گریه تو شنیدم و سر به سجده گذاشتم و شکر کردم خدا رو به خاطر سلامتی وجودت انشاله که فرزند خلف وسالمی باشی قطعا همینطوره       ...
1 دی 1392

خطاب به محمد مهدی

چند وقت پیش به محمد مهدی گفتی که!!!!!بگیر بخواب مامانم بیکار نیست به تو شیر بده گهگاه هم لپ داداشو با انگشت اشاره وشصتت میگیری به سمت لبش فشار میدی ولی از اونجا که خیلی دردش نمیاد و خیلی دوستت داره و می شناست گریه نمیکنه ولی خوشش هم نمیاد اینو از چهره اش میشه فهمید به هر حال برادرید یه جور با هم کنار بیاید  
29 آذر 1392