اولین دیدار با مامان وبابا
بعد از زایمان از اتاق عمل آوردنم بیرون ومن بی صبرانه منتظر دیدن تو بودم اولین پیام تبریک ازطرف مامان جون مرضیه بود که در حال بی رمقی یه بوسه بر پیشانینی من گذاشت هنوز اون بوسه را خاص میدونم
بعد بابا قاسم با یه دسته گل زیبا اومدکنار تختم یه بوسم کرد و حالم را پرسید
حالا نوبتی هم بود نوبت محمد کوچولو بود بیاد پیش مامانی
خلاصه در اتاق باز شد یه پرستار دوستدار کودک اومد که همراش تخت چرخداری بود که تو توش گم شده بودی اولین دیدارمون اونجا بود و تصویری که از اون لحظه تو ذهنمه یه پسر بچه شکمو که دهنش به دنبال مه مه میگرده وسرتو هی به سمت چپ و راست می گردوندی به سختی سینه به دهن گرفتی هی بهت میگفتم عزیزم پسر گلم...میدونستم که شیر ندارم وی تو با تماس بدنی که با من داشتی (صدای قلب مادر آرامش نوزاد)آروم بودی حس عجیبی داشتم وقتی برای اولین بار به پسر قند عسلم شیر دادم بعدش گرفتی خوابیدی من هم غرق تماشای تو چشمان و صورت پف آلودت مژگان بلندت پیشانی و صورت پر مو جوش جوشی لبان همچون انارت سری پر مو خال بزرگ دست راستت و...."ساعت ملاقات بودکه پرستارها اومدند بردنت اتاق نوزادان پرهام با دایی مهدی زن دایی شبنم عمو ابوالفضل زن عمو نرگس اومدند بیمارستان ملاقات من دیدن شما بعد از ملاقات با من اومدند تو را از پشت شیشه دیدندهیجان در چشمانشون موج می زد بعد ملاقات پیشی مامان رو آوردنش چندنوبت بهت مثلا شیر دادم آخر سر حوصله ات سر رفت زدی زیر گریه پرستارت اومد با سرنگ شیر خشک داد بعد گرفتی خواییدی(فکرشو بکن با یه سرنگ سیر می شدی مامان قربونه معده کوچولوت) آخر شب به کمک مامان و پرستار شب با سختی و گریه راه رفتم .