محمد جوادمحمد جواد، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

نی نی توپولی

سفربه امیریه

1390/7/22 10:41
نویسنده : مامان صبا
490 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه گذشته ساعت 1 بعد از ظهر راه افتادیم به سوی فیروزکوه البته از جاده فیروزکوه رفتیم که هم هوایش خنکتر و صفایش بیشتر باشه چون من زیاد از افسریه وپاکدشت خوشم نمیاد مسیر فوق العاده شلوغ و پر تردده  ناهاری که از خونه بر داشته بودم به همراه چند عدد کباب و جوجه که بابایی خرید ابتدای جاده فیروزکوه به سمنان خوردیم بعد با عمو ابوالفضل اینا تماس گرفتیم اونا رسیده بودند سمنان اونجا نگه داشته بودند برا ناهار البته اونا از جاده گرمسار رفته بودند با اونی که دو ساعت از ما زود تر راه افتاده بودند ما زود تر رسیده بودیم سر خروجی سمنان به سمت دامغان خلاصه یه مسجد ایستاد نماز خوندیم تا عمو ابوالفضل اینا رسیدند سلام خسته نباشی مامان جون طاهره باقی مسیر اومد تو ماشین ما تو هم کلی خوشحال شدی روحیه گرفتی امیر عباس پسر عمو کوچیکه هم حسابی شیطنت کرده بود از تهران تا سمنان چشم رو هم نذاشته بود با اومدن مامان جون طاهره جا خواب پیدا کرده بود  گرفت خوابید مقصد ما امیریه بود ولی اول رفتیم دامغان خونه عمه بزرگه بابا که همه کوچیک و بزرگ آبجی صداش میکنند اونجا سریع نماز خوندیم و لباس ها رو عوض کردیم و دستی به سر و رومون کشیدیم رفتی م امیریه اونجا مراسم عروسی دختر عموی بابایی بود اقدس منم برا اولین بار بود رفتم امیریه جای خوش آب وهوایی بود با آسمانی پر از ستاره در کل از دامغان خیلی بهتر بود مراسم عروسی تو حیاط منزل آقا داماد بود در مجموع بد نبود... خوش گذشت دوستان و آشنایان هم زیارت کردیم آخر شب هم با اضافه شدن دختر عمه بابایی منیره داخل ماشین ما رفتیم به اتفاق خونه عمه آمنه بابایی شب رو تو پشبند بزرگ توری تو تراس صبح کردیم برا محمد جواد که اولین بار ش بود تو پشبند می خوابید تازگی داشت  با امیر محمد بازی کردند هی میرفتند بیرون هی می اومدند تو آخر سر تا صبح پیش بابایی خوابش برد...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

الهام مامان رامیلا
28 شهریور 90 21:25
انشالله که خوش گذشته خانمی انشالله همیشه گردش و عروسی باشه


مرسی گلم انشالله عروسی رامیلا جون..