محمد جوادمحمد جواد، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

نی نی توپولی

خاطرات روز اول سفر...

1390/4/30 16:52
نویسنده : مامان صبا
442 بازدید
اشتراک گذاری

ما ساعت 8 صبح روز 5شنبه به سمت شمال از جاده هراز حرکت کردیم محمد جواد خواب آلود بود پس از انتقالش به ماشین دوباره خوابید.داشتیم میرفتیم که حوالی ....خوردیم به یه ترافیک سنگین بعد مجددا برگشتیم عقبتر از یه فرعی که میخورد به جاده فیروزکوه رفتیم اولش آسفالت بود بعد جاده در دست راهداری بود خلاصه پس از 20دقیقه ایستادن باز شد از اونجا رسیدیم به یه روستا به نام منظریه جای خوش منظره و ییلاقی بود از سرمای زیاد تازه گیلاس های پیش رس رسیده بود گیلاس صورتی از دو تا از خانم های پیر بومی مقداری خریدیم جا تون خالی صرف شد وکمی جلوتر نار رودخانه نشستیم برا صبحانه محمد جواد هم حسابی آب بازی کرد حتی برا خوردن صبحانه هم نیامدچند تا عکس هم گرفتیم استراحت کردیم راه افتادیم 5 دقیقه ای نگذشته بود که باران رگباری شروع شدحسابی به سرمای محل افزوده شد همین که فیروزکوه رو رد کردیم مجدد هوا گرم وشرجی شد محمدجواد بهانه خرید از مغازه رو گرفت باز ایستادیم حالا فکر میکنید چی انتخاب کرده سوسیس خام آدامس آب معدنی ...اولی رو نخریدم تو هم بداخلاق شده بودی سوار ماشین شدیم و به دنبال فست فود فروشی بودیم خلاصه رفتیم یه ساندویچ سوسیس خردیم خورد و خوابید حول وحوش ساعت3 رسیدیم خونه خاله راضیه باباجون رحمان مامان جون دایی مجتبی اونجا بودند دایی مهدی اینات هم صبح رسیده بودند مامان جون و بابا جون دایی مجتبی رفتند برند سر خاک بابا جون علی ننجون سکینه از اونجا هم برند گنبد عروسی ما هم شب با برنام ریزی از قبل شام رفتیم عباس آباد خیلی خوش گذشت بچه ها هم(پرهام پسر دایی محمد جواد) حسابی بازی کردند برگشتنه هم با بچه ها سوار وانت عمو احمد شدیم محمد میگفت ماشینمونو بدیم به عمو احمد وانتشو بگیریم برا خودمون...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان سید ابوالفضل
28 تیر 90 20:41
عزیزززززززم حسابی بهتون خوش گذشته انشالله همیشه به خوشی و شادی چه خریدایی آخه سوسیس خام برای چیته عزیزم کلی به خریدش خندیدم بوسسسس