محمد جوادمحمد جواد، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

نی نی توپولی

یاداشتهای حکیمانه نلسون ماندلا...

 زندگی، شگفت انگیز است فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید.   شجاعت مترادف نترسیدن نیست، بلکه شجاعت به معنای غلبه بر ترس است.   موفقیت پیش رفتن است نه به یک نقطه پایان رسیدن.  مهم این نیست که زیبا باشی زیبایی در این است که مهم باشی حتی برای یکنفر.   شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن.   دو نفر ممکن است دقیقاً به یک چیز نگاه کنند و دو چیز کاملاً متفاوت را ببینند.  خشم و رنجش همچون نوشیدن زهر و سپس، امید به نابودی دشمنان است.   بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با کسی.   بقای دوستی ها به تفاهم متقابل وابسته است.  کو...
9 دی 1392

اخبار

دیشب محمد جواد اومد و گفت :مامان بزن پویا ببینم منم برگشتم گفتم بزار اخبار گوش کنم بعد میزنم پویا بچه نشست و با ما اخبار گوش داد همون موقع اخبار اعلام کرد که آب سد لار رو به کاهش است اگه صرفه جویی نشه  جیره بندی میشه  محمد جواد که آب بازی رو خیلی دوس داره !! برگشتم رو بهش گفتم ببین اخبار چی میگه این قضیه تموم شد و محمد جواد رفت خونه مامان بزرگش مامان بزرگش تا منو دید زد زیر خنده و گفت :محمد جواد با چشم گریون اومده بهش میگم چرا گریه میکنی برگشته میگه!!! آخه میخواد آب تهرون تموم بشه! ...
8 دی 1392

اربعین حسینی

کم کم داره ماه صفر هم تمام میشه امروز تولدت بود امسال  هم مثل سالهای قبل بعدا جشن تولد میگیریم  امسال شاید تو مدرسه جشن بگیرم شاید هم خونه اگه دادشی بذاره من به کارهام برسم بی حرف پیش...انشاله حالا که پست اربعینی شد یه عکس   ...
1 دی 1392

خاطرات مدرسه

امروز بعد از اینکه از مدرسه اومدی گفتی! مامان خیلی وقت بود تو کلاس خمیر بازی نکرده بودیم امروز خانم جمشیدی خمیر داد با خمیر مار درست کردیم مار بچه ها میخواست بیاد مار من و بردیا رو بخوره اون وقت مار ما زد مار اونا رو خورد انگار از این بازی خیلی خوشت اومده بود دلیل دوستی تو بردیا رو وقتی ازت پرسیدم ؟؟؟گفتی آخه کیفش بن تن داره !خیلی خوشگله  راستی باید یه پست هم از وسایل مدرسه ات به یادگار بذارم  موفق باشی پسرم... ...
1 دی 1392

باغ بالا (ده ونک)...

  پاییز سال بعد... دنیای ما اندازه ی هم نیست من  عاشق  بارون و گیتارم من روزها تا ظهر میخوابم من هرشبو تا صبح بیدارم دنیای ما اندازه ی هم نیست من خیلی وقتا ساکتم ، سردم وقتی که میرم تو خودم شاید پاییز سال بعد برگردم دنیای ما اندازه ی هم نیست میبوسمت اما نمیمونم تو دائم از آینده میپرسی من حال فردامم نمیدونم تو فکر یه آغوش محکم باش آغوش این دیوونه محکم نیست صدبار گفتم باز یادت رفت دنیای ما اندازه ی هم نیست دنیای ما اندازه ی هم نیست ...
1 دی 1392

شب یلدا...

  شب یلدا اینکه بارون گرفته اینکه اون توی راهه اینکه فهمیده دوری بدترین اشتباهه مثل شومینه روشن مثل آیینه روراست بعد یک سال دوری اینک آخر خودش خواست خودش خواست یعنی پاییز امشب بارشو جمع کردو میشه با  عشق  سر کرد این زمستونه سردو یعنی آغوش سردم پر شه از عطر موهاش یعنی یلدای امسال با منه آرزوهات آرزوهات مبارک شب یلدات مبارک ...
1 دی 1392

تولدهفت سالگیت مبارک

تولدت مبارک مامانی دیگه برا خودت مردی شدی دیگه وارد هفت سال دوم زندگیت شدی  هفت سال سازندگی  و تربیت انشاله که موفق موئد باشی گلم در تمامی مراحل زندگی فقط متونم بگم با تمامی سلولهام که سرشار از مهر مادرانه است دوستت دارم یعنی یه روز میشه که موفقیتها و پیروزیها تو ببینم حتما میشه با خواست واراده پروردگار انشاله  انگار همین دیروز  بود که صدای اولین گریه تو شنیدم و سر به سجده گذاشتم و شکر کردم خدا رو به خاطر سلامتی وجودت انشاله که فرزند خلف وسالمی باشی قطعا همینطوره       ...
1 دی 1392