اولین اردو تفریحی ...
امروز قراره ببرنتون اردو زیاد تمایل نشون ندادی هر روز فکر میکنی من پشت در مدرسه ام تا شما تعطیل بشید امروز اردو داشتی منم باید برمیگشتم خونه داداشی رو از بابایی میگرفتم تا بابا بره سرکار تو هم از قضیه با خبر بودی اصرار میکردی با هم بریم خونه داداش رو بیاریم بعد من برم کلاس تا تو تو مدرسه بمونی الان اومدم خونه کلی با خودم کلنجار رفتم تا خودم رو راضی کنم نیام مدرسه تا وقتی دارن میبرنتون سوار ماشین بشین من اونجا باشم مثل مامانای دیگه که وامیستند همونا کار ما رو خراب کردند بچه هاپر توقع میشند مامان مانی ایستاد تو نبودی ... خلاصه جونم برات بگه که ما با استرس مقابله کردیم ولی تو رو نمیدونم خدا کنه وقتی اومدی خونه شاکی نباشی... ...