فرحزاد...
امروز ظهری با شوشو محمد جواد رفتیم فرحزاد ناهار هم بیرون خوردیم جاتون خالی بعدش رفتیم خونه مامان جون مرضیه بعد اومدیم خونه من از دم غروب تا همین حالا پای نت بودم به محمد هم اصلا نرسیدم وقتی ازم سوال میپرسید گیر سه پیچ میداد میگفت چرا با من بلند حرف میزنی (قربونش برم)...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی