محمد جوادمحمد جواد، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

نی نی توپولی

روز آخر ...

1390/10/2 22:56
نویسنده : مامان صبا
758 بازدید
اشتراک گذاری

صبح هر چی مامانم برا نماز صبح اصرار کرد که برم برا جماعت خواب و ترجیح دادم بعد از دو ساعت بلند شدم نماز خوندم رفتم با دعای ندبه آخ که چقدر چسبید چون هم سیر خواب شده بودم هم نسیم صبحگاهی صورتمو نوازش میداد هم صدای نقاره طنین انداز شده بود منم تا شروع دعای ندبه رفتم مسجد گوهر شاد هوا خیلی سرد بود پس از زیارت عاشورا و دعای توسل و دو رکعت نماز سریع خودم و به یکی از رواق ها رسوندم دست وپام از سرما سر شده بودم هر کاری کردم برم تو رواق امام خمینی که دعا در اونجا بر گذار میشد نشد تا اینکه رو به روی گنبد ملکوتی امام رضا در اومدم با اونی که خیلی هوا سرد بودترجیح دادم بشینم روبروی حرم چو داخل که میشدی دیگه صدای دعا رو نمی شنیدیم ...جاتون خالی خیلی خوب بود بعدش رفتیم داخل زیارت نامه رو خوندم رفتم زیارت هم کردم باز برگشتم خونه پس از صرف صبحانه با قاسم جون برا نماز ظهر رفتیم حرم این دیگه شد آخرین زیارت ما چون قرار شده بود بعد ناهار بریم برا خرید سوغاتی منم به قاسم گفتم که محمد جواد رو برا زیارت ببره جلو ولی به قدری برا نماز جمعه شلوغ شده بود امکانش نبودبعد از اقامه نماز منم دعای وداع رو خوندم بعد به بابایی ملحق شدم پس از صرف ناهار برا خرید رفتیم بیرون تا دو ساعت به پرواز برگشتیم خونه وسایل رو جمع و جور کردیم با سه تا آژانس رفتیم فرودگاه پس از گذشت یک ساعت و ربع  رسیدیم تهران مشهد و با تمام خوبیاش وداع گفتیم به امید اینکه باز قسمتمون بشه بریم به پا بوس امام رضا...(انشالله)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان
28 آبان 90 0:58
ای تو جان نوبهاران، خوش رسیدی، خوش رسیدی! ای تو شور آبشاران، خوش رسیدی، خوش رسیدی! ای شراب آسمانی، ای طلوع مهربانی با تو شد خورشید خندان، خوش رسیدی، خوش رسیدی! ای که نامت گشته ذکر هر دم جان و روانم ای شفای درد پنهان، خوش رسیدی، خوش رسیدی