علنی شدن قضییه بارداری مامانی
یه روز با بابا قاسم تصمیم گرفتیم بریم گوشی بخریم اون موقع گوشی جدید سونی اریکسون k750بود خرید
بعد از برگشت به خونه ننجون فاطمه گیر داد چرا بچه دار نمیشد بابا قاسم اونشب سور داد همه گفتند مناسبت این شام چیه ؟بعد از شام گفت که دارم بابا میشم به جرات میتونم بگم از همه خوشحالتر ننجون فاطمه بود.
اون موقع باباجون رحمان اینا برای تحصیل خاله راضیه4سال رفته بودند شاهرود و از قضییه اونشب بی خبر بودندتا اینکه زندایی شبنم دایی مهدی بهشون خبر دادند و اونا هم زنگ زدند و تبریک گفتند اینجوری شد که همه از این قضییه خبر دار شدند
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی